داستان زیبای شام آخر

داستان زیبای شام آخر


"لئوناردو داوینچی" موقع کشیدن تابلو "شام آخر" دچار مشکل بزرگی شد. او میبایست "خیر و نیکی" را به شکل "عیسی" و بدی را به شکل "یهودا" (که از یاران عیسی (ع) بود و هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند) تصویر میکرد. کار را نیمه تمام رها کرد تا مدلهای آرمانیش را پیدا کند.
روزی در مراسم همسرائی ، تصویر کامل مسیح را در چهره یکی از آن جوانان یافت. جوان را به کارگاهش دعوت کرد و از چهره اش اتودها و طرح هائی برداشت.

سه سال گذشت. تابلوی "شام آخر" تقریبا تمام شده بود ، اما داوینچی برای "یهودا" هنوز مدل مناسبی پیدا نکرده بود. کاردینال ، مسئول کلیسا کم کم به او فشار می آورد که نقاشی دیواری را زودتر تمام کند ، داوینچی پس از مدتها جست وجو ، جوان شکسته ، ژنده پوش و مستی را در جوی آبی یافت ! ازدستیارانش خواست تا اورا به کلیسا آورند ، چون دیگر فرصتی برای طرح برداشتن از او نداشت.

گدا را که نمی دانست چه خبر است به کلیسا آوردند. دستیارانش او را سرپا نگه داشتند و درهمان وضعیت داوینچی از خطوط بی تقوائی ، گناه و خودپرستی که به خوبی بر آن چهره نقش بسته بودند ، نسخه برداری کرد.

وقتی کار تمام شد ، گدا که دیگر مستی ازسرش پریده بود ؛ چشم هایش را باز کرد و نقاشی را پیش رویش دید و با آمیزه ای از شگفتی و اندوه گفت :

"من تابلو را قبلا دیده ام !!!"

 داوینچی شگفت زده پرسید :

 کجا ؟!

 جوان ژنده پوش گفت :

 "سه سال پیش ، قبل ازاینکه همه چیزم را از دست بدهم ، موقعی که در یک گروه همسرائی آواز میخواندم ، زندگی پراز رویائی داشتم و هنرمندی از من دعوت کرد که مدل نقاشی چهره "عیسی" شوم !"


نظرات شما عزیزان:

فریماه
ساعت13:01---20 شهريور 1394
بسیار زیبا
موفق باشید......


النا سالواتوره
ساعت13:45---14 فروردين 1394
خیلی داستان قشنگی بود تا بحال نشنیده بودمش خیلی عالی بود ممنون که چنین داستانی گذاشتی

افسانه
ساعت14:13---23 اسفند 1393
سلام خیلی قشنگه وبت به منم سر بزن نظر یادت نره

malihe
ساعت8:37---9 بهمن 1393
داستان زیبایی بود . . .

یــــ*ـــــکــ دختــــــ*ـــــــــر؟؟؟
ساعت16:06---4 بهمن 1393
خععععععععععلی قشنگ بود موفق باشی

زهرا
ساعت13:13---30 شهريور 1393
دلم هوس یک دوست قدیمی کرده
یک رفیق شش دانگ
یک آرام دل
کسی که امتحانش را در رفاقت پس داده
ودیگر محک زدن وزیرو رو کردنی در کار نباشد
رفیقی که من نگویم و
او بشنود
بخندم وحجم بغض را در خنده ام ببیند
رفیقی که بگویمش برو امـــــــا
بـــــــــماند
که نرود ....


مهدیه تورک قیزی
ساعت17:09---28 شهريور 1393
خیلییییییی دوست داشتم با اجازت میشه عکس رو بردارم؟
به من هم سربزن و بگو با لینک موفقی؟


m
ساعت17:57---17 شهريور 1393
سلام این پیامو امروز تو یکی از وبلاگا دیدم منم بهش عمل کردم.. این پیام مال من نیست ولی بخونیدش: تو رو به امام زمان قسم می دم این پیام رو بخون.دختری از خوزستانم که پزشکان از علاجم نا امید شدند.شبی خواب حضرت زینب (س)را دیدم در گلوم اب ریخت شفا پیدا کردم ازم خواست اینو به بیست نفر بگم. این پیام به دست کارمندی افتاد اتقاد نداشت کارشو از دست داد.مرد دیگری اعتقاد داشت 20 میلیون به دست اورد. به دست کس دیگری رسید عمل نکرد پسرشو را از دست داد.اگه به حضرت زینب اعتقاد داری این پیامو واسه 20 نفر بفرست............ 20 روز دیگه منتظر معجزه باش

پناه غم
ساعت23:24---15 شهريور 1393
عااااااااااااااالییییییییییییی یی بود
به منم سر بزن و نظرتو بگو


محمد حسن
ساعت18:26---15 شهريور 1393
سلام وبلاگ خوبی دارین موفق باشید

sorosh
ساعت17:52---15 شهريور 1393
والاه مطالبت عالین اگه خواستی منو لینک کن و بهم خبر بده تا لینکت کنم . ب ما سر بزن و نظر بزار لطفا

iman
ساعت0:16---10 شهريور 1393
سلام دادا خیلی جالب بود
به وبلاگ منم یه سری بزن
خوش حال میشم
با تبادل لینک هم موافقی خبرم کن
http://funnybaz.loxblog.com
♥♥♥


اذر
ساعت22:42---5 شهريور 1393
جالب بود

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ سه شنبه 4 شهريور 1393برچسب:, ] [ 17:38 ] [ محمد ] [ ]